به گزارش
خبرگزاری صداوسیما مرکز کردستان، انگار صدای عزیزی را میشنوم که ماهها از من دور بوده است.

یا حنان یامنان...
خرما به دست از پنجره غروب را نگاه میکنم دلم آرام است و درهای آسمان باز و من منتظرم...
به پسرم که کنارم نشسته نگاه میکنم و کودکیهای خودم را به یاد میآورم.
از وقتی یادم میآید سحرها که مادرم بیدارم میکرد بلافاصله بعد از شستن صورت کنار سفره چیده شده مینشستم.
بوی غذا و صدای مجری تلویزیون که از قداست این ماه سخن میگفت: اشتهایم را دوچندان میکرد.
قبل از شنیدن صدای "الله اکبر" آخرین جرعه آب را مینوشیدم و نماز را میخواندم.
روز که به نیمه میرسید کمی احساس ضعف میکردم، اما دلم قرص بود.
مادربزرگم همیشه میگفت: خواب روزه دار هم ثواب است میخوابیدم تا ثواب روزه ام دوچندان شود.
دم غروب که میشد دور مادرم میچرخیدم. کتلت را که در روغن داغ میریخت بوی کتلت تمام فضای خانه را میگرفت. پدر با سنگک از در میآمد و من به استقبال میوههایی که در دست داشت میرفتم.
نزدیک اذان که میشد دل توی دلم نبود تمام دعاها و آرزوهایم را با دست نیاز به آسمان، به خدا میگفتم و بعد از شنیدن صدای اذان، خرما به دهان لبخند رضایتی میزدم.
سالها گذشته، دم افطار است و حالا من برای پسرم کتلت سرخ میکنم و در دلم برای تمام فرزندان سرزمینم از خدا عاقبت به خیری میخواهم.